هیئت استشهادیون حضرت علی اصغر مشگین دشت
|
|
[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 93/2/19 ] [ 10:43 صبح ] [ یاعلی اصغر ]
مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی وزی خود و خانواده اش راهی سرزمین دور راهی شد ... فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند . مدتی بعد پدر نامه اولش را به آنها فرستاد .بچه ها آن را باز نکردند تا آنچه در آن بود بخوانند بلکه یکی یکی آن را در دست گرفته و بوسیدند و گفتند این از طرف عزیزترین کس ماست سپس بدون اینکه پاکت را باز کنند آن را در کیسه مخملی قرار دادند ... هر چند وقت یک بار نامه را از کیسه در آورده و غبار رویش را پاک کرده و دوباره در کیسه می گذاشند ... و با هر نامه ای که پدرشان می فرستاد همین کار را می کردند . سالها گذشت پدر بازگشت ولی به جز یکی از پسرانش کسی باقی نمانده بود . از او پرسید مادرت کجاست ؟ پسر گفت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم مُرد پدر گفت چرا ؟ در نامه اولم پول زیادی برایتان فرستاده بودم ! پسر گفت نه . پدر پرسید برادرت کجاست ؟ پسر گفت او هم با دوستان نا باب آشنا شد و با آنان رفت . پدر تعجب کرد و گفت چرا ؟ مگر نامه ای راکه در آن از او خواستم از دوستان نا باب دوری گزیند نخوانده اید ؟ پسر گفت نه .مرد گفت خواهرت کجاست ؟ پسر گفت با همان پسری که مدت ها خاستگارش بود ازدواج کرد الان هم در زندگی با او بدبخت است پدر با تاثر گفت او هم نامه مرا نخواند که در آن نوشته بودم این پسر آبرو دار و خوش نامی نیست و من با این ازدواج مخالفم ؟ پسر گفت نه . به حال آن خانواده فکر کردم و اینکه چگونه از هم پاشید سپس چشمم به قرآن روی طاقچه افتاد که در قوطی مخملی زیبایی قرار داشت وای بر من ............. ! رفتار من با کلام الله مثل رفتار آن بچه ها با نامه های پدرشان است من هم قرآن را می بندم و در کتابخانه ام می گذارم و آن را نمی خوانم و از آنچه در اوست سودی نمی برم در حال که تمتم آن روش زندگی من است ای کاش فکر می کردیم .......... [ یادداشت ثابت - چهارشنبه 93/2/18 ] [ 11:11 صبح ] [ یاعلی اصغر ]
[ یادداشت ثابت - سه شنبه 93/2/17 ] [ 10:57 صبح ] [ یاعلی اصغر ]
[ یادداشت ثابت - سه شنبه 93/2/17 ] [ 10:49 صبح ] [ یاعلی اصغر ]
[ یادداشت ثابت - سه شنبه 93/2/17 ] [ 10:47 صبح ] [ یاعلی اصغر ]
| |